ای شعری از دور!
بیا بر زمین بریز
من از این دست
می شکنم یک شب
و تا صدای تو برگردد
یاد من به کسی باشد که نگویم
از این رازی که در من است
می شکنم امشب
این شعری از دور می شود
می ریزم و خالی تر از خود
این شعری از بر نمی گردد
من از این جا شکست
می شکنم هر شب