-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1392 17:06
دوستان عزیزم به علت مشکلات بلاگ اسکای ازین پس در آدرس زیر پیگیر مطالب بنده باشید www.a-aban.blogfa.com
-
میمیک
پنجشنبه 16 خردادماه سال 1392 17:46
عشق یافتن نیست میمیک لحظه ی نیافتن است...
-
یک دلیل
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 00:03
...و ما بی ادعاتر کسانیم جهان را می خواهیم زیبا ببینیم حتی اگر بمیریم... شاید، از آن روست که شاعر می شویم...
-
اینگونه باش بانو
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 18:19
قسم به بی نقابی آب دست آویزیِ هیچ بادی را نمی خواهم همینگونه بودنت هم کافی ست دلم را...
-
وفا
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1392 10:58
خیالت جمع بانو دیگر برای بوییدنت دست به دامن موهایت نمیشوم این روزها باد را می بویم باد از تو وفادار تر است.
-
لبخند باران
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1392 02:08
لبخندی که مابین زوایای دو چشم مضطربت طلوع می کند همیشه فانوس رهایی ام نام گرفته است
-
انسانم آرزوست
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 02:08
به امید که شاخه ی خم شدهی بیدِ موبلندی لبِ رود بود خیلی امید نیست دیگر لیلی که از دندهی چپِ آدم درز نکرد برای برگم سر گم نمیکند ومثل ِقاشقی که دور ِ میز دنبال ِ چنگال میگردد مرا که جُرم ِ دیگری مرتکب شدهام در تورات گم نمیکند حالا که میتوانم شبی دراز را به تختخوابم دعوت کنم به دنبال تو می گردم ای انسان 24/10/86
-
امروز آسمان
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 21:22
شب که پدید آمد شکلِ وقت وقتی که در میرفت دیدنی بود تا صورت از سرِ صبح برداشت روز مکثی کرد فردا نمیدانست که باید بیاید و شب که قطعهیی از روشن خورد برتکهای از سیب ریخت که در جهان سوم شد صدای سرد از کوهها سرازیر و سبز از دره سر بالا رفت و آدم که بینِ دو راهه گیر کرده بود عابر شد در همان راهی که بعدها به چند منجر شد...
-
دیده ام ایران را
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 23:51
با همین چشمهای دریدهام پرچمِ دریدهای دیدهام که رنگهای سفید و سبزش در خون دویده بود کرمکِ وول خوردهی تکهای از همان سیبم که در جهان سوم شد در حالِ افتادن پرندهای تیرخوردهام علاجِ هیچ دارویی پیدایم نمیکند دیگر به من بر نمیخورد حتّا اگر برخورد کنم دوباره با تیر تازهای که میخواهد به من بخورد من ساحلی هستم که...
-
شرع
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 21:50
اگر زنی با چادر ِسیاه سر از آب های دریا درآورد هول نکنید اگر برصفحه ی همین تلویزیون رابطه اش را با آب و دریا کتمان کرد باورنکنید! سرکار همان پری ِدریایی ِسابق است که به جرم فریبِ ملوانان ِگمشده گرفتار ِمحکمه ی شرع شدو برنیمتنه ی ماهی ش حد زده شد
-
آخرین قطار
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 21:31
روزی که از یادت رفتم تابستان رفته بود توی دریا شنها را کنار زدم آب را کنار زدم خودم را کنار زدم رفته بودی رفته بود چیزی از مسیر عادت بگذرد رفتم در قهوه خودم را تماشا کنم دخترکی دستِ مادرش را میکشید تا بیاید نگذارد خودم را تماشا کنم. اصلاً چرا باید خودم را تماشا میکردم؟ نه تماشایی بودم نه تماشای من از خودم لذتِ...
-
دوست
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 02:04
من از طعم دوستی های باران خورده لبریزم زرد زرد منم آبان همزاد بهارم کنار رنگ من میشود آویخت دریا را
-
آبان
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 12:08
آبانم من منم دروغ پائیز از من که می گذری قدری کنار هوای بارانی ام خوردن دارد با نگاه زرد برگ و بوی خوش نارنج
-
پژواک
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 12:04
ای کاش گاو را به بیشه نمیبردی ماه را سر کشید
-
خدای مهربانی
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 19:58
آفتاب عرق کرده جزیره سیاه مسیح گریان و ابراهیم در آتش سوخت دست بی دلیل روی کاغذم قدم میزند مجرای اشک گل را بستند موج از ساحل فراری کاغذ هم سرکش شده دست آفتاب لرزید جزیره سیاه اشک شهر را در جوی آب تکاندند دیوار خمیازه میکشید و سنگ زوزه ... هر بار به دنبال دری می گردم که حرف تازه ای ... ح ی ف... مرا به باد وصله می زنند...
-
افسوس
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 19:47
این روزها روزهای سپیدی نیست درین سراب نیلوفری کو تا بهار کند مرا با یک گل با صد گل – حتی با هزاران باغ هم بهاری نیست دلم نمی زند آفتابی که اجازه ندارد /چرا به سمت من می دود - این خورشید گیس بریده هم هر روز ستاره های مرا می کشد – در هم آغوشیم با آفتاب انتقامت را می گیرم ای کاش تاب دیدن داشتی آبان تنها گناهت بخش کردن...
-
با من باش
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 09:56
[امروز را بجای من سلام خیرات کن ] برای هم یارم هم یاری که مرا نردبان میخواند محض توجیه خطای خویش سقف خدا هم زخمی است از سنگباران معبد سوء تفاهم ها با هزار انگشت اشاره آسمانی که قهرمان پرش ارتفاع بود امروز بزدل تر از آنست که پایین بیاید *** دو سه متری پادشاه هفتم صدای سُمِ باران خوابم را شکاند دیروز را بجای من از حفظ...
-
گل مینویسد خودش را
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 22:04
گل مینویسد خودش را به متن ِ چمن، من، امّا . . . من مینویسم خودم را به متن ِ زمانه. پژمردنِ گل نمایانتر است؛ ار نه . . . یا . . . نه! ما هیچ با هم تفاوت نداریم.
-
ای شعری از دور!
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 22:01
ای شعری از دور! بیا بر زمین بریز من از این دست می شکنم یک شب و تا صدای تو برگردد یاد من به کسی باشد که نگویم از این رازی که در من است می شکنم امشب این شعری از دور می شود می ریزم و خالی تر از خود این شعری از بر نمی گردد من از این جا شکست می شکنم هر شب
-
حرف اول
شنبه 22 دیماه سال 1386 17:31
سلام سلام که ساده ترین راه رسیدن است به نزدیکترین نقطه تعادل در مداری که این روزها ناپایدار است این دور و نزدیک شدن دل تنگ و تنگ دل بودن هم کوتاهی آدمی نیست سزای سربه هوایی ماست ما ... این راه هنوز مانده را به شرط آمده ایم خوشبختیم که شرم باختن و شوق بردن با ما نیست چه می توان کرد ... وقتی ما هرطور هم که آمده باشیم به...