.و یک روز فهمیدیم «عزیزم»
نام کوچک هیچکداممان نیست
و شام خوردن زیر نور شمع
چشمهایمان را کمسو میکند
سقف
بهانۀ مشترکی بود
که باید از هم میگرفتیم
و تاریکیِ موّاج خانه را، به عدالت
به دو نیم میکردیم؛
نیمی
با ماهیانِ قرمزِ مصنوعی
نیمی
با سنگریزهها و صدفها
و موجهای کوچکِ مصنوعی
ما
دو حبابِ کنارِ هم بودیم
که میترسیدیم هنگامِ یکی شدن
نفهمیم
کداممان نابود شدهست.
لیلا کردبچه
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
.و یک روز فهمیدیم «عزیزم»
نام کوچک هیچکداممان نیست
و شام خوردن زیر نور شمع
چشمهایمان را کمسو میکند
سقف
بهانۀ مشترکی بود
که باید از هم میگرفتیم
و تاریکیِ موّاج خانه را، به عدالت
به دو نیم میکردیم؛
نیمی
با ماهیانِ قرمزِ مصنوعی
نیمی
با سنگریزهها و صدفها
و موجهای کوچکِ مصنوعی
ما
دو حبابِ کنارِ هم بودیم
که میترسیدیم هنگامِ یکی شدن
نفهمیم
کداممان نابود شدهست.
لیلا کردبچه