برازنده ی نام شاعر نیستم. من خیال نویسی شب نشینم نه اهل مجادله و نه اهل بحث بر سر این و آن جهان...
دلم خوش ست به خیالی دور اما نزدیک و واژه های مهربانی که از نگاه تو رنگ به خود می گیرد
آری تو اما نه تویی که فکر میکنی شاید او و قطعا او...
کسی که طعم می گیرد کلماتم از چهار حرف خاکستری اش
در نیمه شبی از پاییز دلسپرده شدم و در سرمای زمستان گل کردم
ساده بگویم
اینک
باد اگر میگذرد رودش میبینم بس نیست؟
آری آبانم...